۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

مصیبت نامه

boushveg.wordpress.com
بعد از خواندن فرمایشات رهبری در تابناک به خواب رفتم در خواب دیدم در صحرای کربلا یاران امام حسین در یک طرف نشسته به سر خود میزنند و لشکر ابن زیاد در آن سو صحرا نشسته و گریه میکنند،گروهی هم در بین این دو با غول و زنجیر نشسته و عده‌ای از آخوند‌های امروزی خودمان که احتمالا تا آنجایی که من تشخیص دادم فرمانده‌شان خامنه‌ای بود که با دار دسته بیت با شلاق به جان این زندانیان در بند افتاده بودند، ، اول به خیمه امام حسین نزدیک شدم و پرسیدم آقا این گریه برای چیست، آقا فرمودند اینها به اسم فرزندم مهدی این ظلمها را میکنند ولی‌ آن مهدی که منظور این‌ها است ابلیس است نه فرزند من، چون در خاندان ما تا جهان باقیست شقاوت جایگاهی ندارد.من شقی تر و ضالمتر از یزید نمیشناختم، و حالا که این خامنه‌ای را دیدم از جنگ دست کشیدم تا به حال این زندانیان در بند خامنه‌ای گریه کنم، مصیبتی که بر سر اینها میاد از مصیبت کربلا بدتر است، با امام حسین وداع کردم و به نزد ابن زیاد رفتم از او پرسیدم شما چرا گریه می‌کنید، ابن زیاد گفت ما خود را ظالم‌ترین سربازان میدانستیم حال پس از دیدن خامنه‌ای دریافتیم که اینا رو دست ما زدن و اگر اینجا بودند چه بر سر حسین و وخاندانش میاوردن، ما حداقل در کربلا چند نفر را زنده گذاشتیم، با اسرا خلاف عفت عمومی‌ عمل نکردیم حتی زین العابدین بیمار را هم آزاد گذاشتیم، اما اینها پس از ترور اشخاص و خانه نشین کردن آنها، باز به سیاه چال میاندازند و شکنجه را هم روا میدارند، ولی‌ این خامنه‌ای رو دست ما زده، هم به اسرا تجاوز میکنند هم آنها رو به قصد کشت میزنند، ما اعراب به بیرحمی در جنگ مشهوریم، به انسان بی‌ سلاح حمله نمیبریم، این یارو خامنه‌ای دست من و امیر المومنین یزید رو هم از پشت بسته به حال خودمان و این اسرا گریه می‌کنیم. از خواب پریدم، خیس و عرق بودم مثل اینکه این اتفاقت ایران عرش خدا رو هم به لرزه در آورده و یزید نیز تاج بی‌ رحمی خود را از سر برداشته تا به محض ورود آقای خامنه‌ای به جهنم بر سر ایشون بگذرد، خدا همه را عاقبت به خیر کند

هیچ نظری موجود نیست: